شعر در مورد ثریا
شعر در مورد ثریا,شعر عاشقانه در مورد ثریا,شعری در مورد ثریا,شعر در مورد اسم ثریا,شعری درباره ثریا,شعرهای شهریار در مورد ثریا,شعر در وصف ثریا,شعری در وصف ثریا,شعر شهریار در وصف ثریا,اشعار شهریار در وصف ثریا,شعر ثریا چاره ام کن,شعر ثریا,شعر ثریای شهریار,شعر ثریا,شعر ثریا قابل,شعر ثریا ماجدولین,شعر ثریا نبوی,شعر ثریا ملحس,شعر جمال ثریا,شعر تا ثریا,شعر ثریا احناش,شعر ثریا العریض,شعر باسم ثریا,شعر عن ثریا,شعر جمال ثریا,قصائد ثریا قابل,قصائد ثریا قابل المغناه,من شعر ثریا قابل,قصائد ثریا ملحس,شعرهای جمال ثریا,شعر از جمال ثریا,شعر تا ثریا میرود دیوار کج,شعر مرا تا ثریا ببر,کتاب شعر تا ثریا,شعر مرا باخودت تا ثریا ببر
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ثریا برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
یک شب همه شب دیده ی من سوی فلک بود
من بودم و مه بود و ثریا تو نبودی
شعر در مورد ثریا
از غم یاران چه ها بر سر ما می رود
ناله ی جانسوز من سر به ثریا کشید
شعر عاشقانه در مورد ثریا
اگر یکه باشی به نام
آوری
وگر مهر باشی به روشنگری
اگر روزگاری تو را برنهند
نگین حکومت بر انگشتری
به رفعت اگر تا ثریا
روی
شوی برتر از زهره و مشتری
شعری در مورد ثریا
مشتری را بر پرند آسمان دیدار کن
رقص صدها اختر و بزم ثریا را ببین
تکیه بر ساحل بزن وقت طلوع آفتاب
قایق زرین مهر و نقش دریا را ببین
شعر در مورد اسم ثریا
زهره را در جامه ی مهتاب بنشاندم به تخت
بهر گوشش از ثریا گوشواری ساختم
شعری درباره ثریا
چه شبهای تاریک چشمم نخفت
که ناهید مرد و ثریا نبود
شعرهای شهریار در مورد ثریا
تو ماه منی یایرا تا خیره کنی ما را
مریخ و ثریا را بر زلف بزن بنشین
شعر در وصف ثریا
شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم
شعری در وصف ثریا
ثریا با علو همت تو
به نسبت چون ثری پیش ثریا
شعر شهریار در وصف ثریا
از مقامات تا ثریا همچنان
کز ثریا تا ثری فرقست و بین
اشعار شهریار در وصف ثریا
صیت تو از ثری به ثریا رسیده باد
پیوسته تا ثری به ثریا نمی رسد
شعر ثریا چاره ام کن
ور کند دیگر ثریا خنده دندان نما
از سر کین چرخ دندان ثریا بشکند
شعر ثریا
بسازیم بر آسمان سلمی
اگر شاهدان بر ثریا روند
شعر ثریای شهریار
قدم از بساط گلستان کشیدی
مکان بر فراز ثریا گرفتی
شعر ثریا
ثریا همچو بگسسته جمیلی
هلال ایدون چو خمیده خلالی
شعر ثریا قابل
تا نظم ترا ز بر کند چرخ
برداشته سبحه ثریا
شعر ثریا ماجدولین
آن روز که نور بر ثریا بستند
وین منطقه بر میان جوزا بستند
شعر ثریا نبوی
عروجم بینشانی بود لیک از پستی همت
شرار من فسردن در گره بست و ثریا شد
شعر ثریا ملحس
از دماغ خاکساری هیچکس آگاه نیست
آبله در زیر پا جام ثریا میزند
شعر جمال ثریا
ادب عشق اگر مانع شوخی نشود
خاک ما مرهم ناسور ثریا دارد
شعر تا ثریا
باین ادب فلکم گر دهد عروج ثریا
همان زخجلت بالیدگی چو آبله پستم
شعر ثریا احناش
واماندنی شد آبله پای همتت
پنداشتی به اوج ثریا رسیده ئی
شعر ثریا العریض
یک تار مو گر از سر دنیا گذشته ئی
صد کهکشان زاوج ثریا گذشته ئی
شعر باسم ثریا
گردی چو پاکباز، فلک بندد
بر گردن تو عقد ثریا را
شعر عن ثریا
هم قبا داشت ثریا، هم کفش
دل من بود که ایام شکست
شعر جمال ثریا
ثریا کرد با من تیغ بازی
عطارد تا سحر، افسانه سازی
قصائد ثریا قابل
چه نازد به عقد ثریا سپهر؟!
به نزدیک ماه دل آرای من
شعرهای جمال ثریا
کم از آفتاب و ثریا نه ای
نه شمع سرایی، که پیدا نه ای!
شعر از جمال ثریا
که فیروزه ای پربها بود لیک
بها پیش چشم ثریا نداشت
شعر تا ثریا میرود دیوار کج
ماهم از من دور گردد، ز آن سبب
دود آهم، تا ثریا می رود
شعر مرا تا ثریا ببر
برخی جانت شوم که شمع افق را
پیش بمیرد چراغدان ثریا
کتاب شعر تا ثریا
دو چشم باز نهاده نشسته ام همه شب
چو فرقدین و نگه می کنم ثریا را
شعر مرا باخودت تا ثریا ببر
ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد
نظری ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد
شعر در مورد ثریا
سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت
ور نه هر شب به گریبان افق بر می شد
شعر عاشقانه در مورد ثریا
داد طرب از عمر بده تا برود
تا ماه برآید و ثریا برود
شعری در مورد ثریا
گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشر
ور تربیت کنی به ثریا رسد ثری
شعر در مورد اسم ثریا
از زمین ناله عشاق به گردون بر شد
وز ثری نعره مستان به ثریا برخاست
شعری درباره ثریا
سخن به اوج ثریا رسد اگر برسد
به صدر صاحب دیوان و شمع جمع کبار
شعرهای شهریار در مورد ثریا
مه شود حلقه به گوش تو که گردنبندی
فلک افروزتر از عقد ثریا داری
شعر در وصف ثریا
هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست
شبیه سازتر از اشگ من ثریا را
شعری در وصف ثریا
شبها منم و چشمک محزون ثریا
با اشک غم و زمزمه راز و نیازت
شعر شهریار در وصف ثریا
تا لب ساغر رسید بر لب و دندان او
سر به ثریا رسید سلسله تاک را
اشعار شهریار در وصف ثریا
خورشید اگر چه تاج سر آفرینش است
گلمیخ آستان ثریا مکان اوست
شعر ثریا چاره ام کن
چشم ستاره می پرد از آرزوی او
مژگان آفتاب، ثریا نثار اوست
شعر ثریا
صائب همان ز دامن آن ماه کوته است
هر چند آه من به ثریا رسیده است
شعر ثریای شهریار
هر کوچه کهکشانی و هر خانه مشرقی است
از فیض آفتاب ثریا فشان دوست
شعر ثریا
چو آیینه دان تو خورشید باشد
چه باشد عذار ثریا فشانت
شعر ثریا قابل
نقطه خال لبت خط بر سویدا می کشد
در گوشت حلقه در گوش ثریا می کشد
شعر ثریا ماجدولین
رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند
از زمین پست بر اوج ثریا می روند
شعر ثریا نبوی
آن کس که خرمن ز ثریا گذشته است
از حرص دست در کمر مور می زند
شعر ثریا ملحس
باآن که خوشه ام ز ثریا گذشته است
آزروی غیرت است خجل، دانه ام هنوز
شعر جمال ثریا
از ثریا منتقش گشت این بزرگی تاثری
وز سر اندیب این حکایت گفته شد تا قیروان
شعر تا ثریا
تامجره ز بلندی نکند قصد نشیب
تا ثریا به زیرات نشود سوی ثری
شعر ثریا احناش
از ثریا به ثری برده فرو بخت نگون
مهجه رایت اقبال مرا از ادبار
شعر ثریا العریض
برآمدش ز کمال تو بر ثریا سر
چو کوه خارش اندر ثری فروشد لاد
شعر باسم ثریا
سپهری که با همت او سپهر
نماید چنان کز ثریا ثری
شعر عن ثریا
بر دشت آسمان گون تأثیر آسمان
شکل بنات نعش و ثریا کنی همی
شعر جمال ثریا
بوستان با سپهر همتا شد
که پر ز شعری و ثریا شد
قصائد ثریا قابل
به هر معنیی کم بدان حاجت آید
سخن از ثری بر ثریا رسانم
شعرهای جمال ثریا
هر آنک پهلوی تو خانه گیرد
به پیشش پست شد بام ثریا
شعر از جمال ثریا
رقص در این نور خرد کن کز او
تحت ثری تا به ثریا خوشست
شعر تا ثریا میرود دیوار کج
آنک عکس رخ او راه ثریا بزند
گر ره قافله عقل زند تا بزند
شعر مرا تا ثریا ببر
ساقیا ما ز ثریا به زمین افتادیم
گوش خود بر دم شش تای طرب بنهادیم
کتاب شعر تا ثریا
اختر ما نیست در دور قمر
لاجرم فوق ثریا می رویم
شعر مرا باخودت تا ثریا ببر
ای تبریز از هوس شمس دین
چند رود سوی ثریا دلم
شعر در مورد ثریا
ملکش شدی مهیا از عرش تا ثریا
از زیر هفت دریا در بقا ربودی
شعر عاشقانه در مورد ثریا
از حسن رویت و از لطف مویت
خواهد ثریا کامشب نخسپی
شعری در مورد ثریا
من دم نزنم، لیک دم نحن نفحنا
در من بدمد، ناله رسد تا به ثریا
شعر در مورد اسم ثریا
خورشید که تنهاست ازان نیست برو ننگ
بهتر ز ثریاست که هفت است ثریا
شعری درباره ثریا
گر تخم تو آب خرد بیابد
شاخ تو برآرد سر از ثریا
شعرهای شهریار در مورد ثریا
بستان ز نو شکوفه چوگردون شد
تا نسترن به سان ثریا شد
شعر در وصف ثریا
بر کشم مر تو را به حبل خدای
به ثریا ز چاه سیصد باز
شعری در وصف ثریا
وان ثریا چون ز دست جبرئیل
مانده نوری بر قفای اهرمن
شعر شهریار در وصف ثریا
همی رسند ازو بی گناه و بی هنری
یکی به فرق ثریا یکی به تحت ثری
اشعار شهریار در وصف ثریا
پای بلندی که زد پای طلب در رهش
از پی ایثار او عقد ثریا طلب