شعر در مورد ذلت
شعر در مورد ذلت,شعر در مورد ذلت و خواری,شعر ذلت,شعر درباره ذلت,شعر در وصف ذلت,شعر ذلت و خواری,شعر درباره ذلت و خواری,شعر در وصف ذلت و خواری
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ذلت برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
چرخ برهم زنم مرادم گردد!
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
شعر در مورد ذلت
به بال غـــیرت پـریده ایم ازحضـــیض ذلّت به اوج عزّت
به نقــش رسـتم رسانده آیا مگــر نه این داریوش ، ما را؟
شعر ذلت
اسم تو، صورت تو، و یاد تو
تنها این چیز ها را بخاطر من می آورد:
دروغ و دورویی و ذلت …
عزیزم!
تو یک دوست را از دست دادی … !
شعر درباره ذلت
حرص، با رسوائیش همراه کرد
تیغ ذلت، ناخنش کوتاه کرد
شعر در وصف ذلت
خدایا به ذلت مران از درم
که صورت نبندد دری دیگرم
شعر در مورد خواری و ذلت
از دولت مادوست همی نازد، گو ناز
بر ذلت خود خصم همی موید، گوموی
شعر خواری و ذلت
ای که ندیدی مقام عاشق و معشوق
عزت منعم ببین و ذلت سایل
شعر در وصف خواری و ذلت
وانکه همی گوید من زاهدم
جهل خود او را بترین ذلت است
شعر درباره خواری و ذلت
با اینهمه خجالت و ذلت که می کشم
از هم فرو نریخت زهی روی سخت ما
شعری در مورد ذلت
داد منجم نوید، گفت که با اخترت
ذلت پارینه رفت ، عزت امسال هست
شعرهایی در مورد ذلت
غیاث الدین محمد آنکه جود باد دست او
به ذلت خانه موری نهد تخت سلیمان را
شعر جدید در مورد ذلت
ذلت ده روزه فقر مایه سد عزت است
عزت دنیا مخواه پایه عقبا طلب
شعر زیبا در مورد ذلت
وگر نبود ز بی طالعی به گاه رقم
سبب چه بود که آمد کلاه ذلت ذال
شعر قشنگ در مورد ذلت
سماجت است اینکه عالمی را بسر فگنده است خاک ذلت
سبک نگردد بچشم مردم کسی که خود را گران نگیرد
شعر با معنی در مورد ذلت
عمری زدم لاف سگی اما چه حاصل چون مرا
با اینهمه حق وفا خواری و ذلت کم نشد
شعر مولانا در مورد ذلت
چندانکه دمد نخل سر ریشه بخاک است
ذلت نبرد جاه زتخمیر دنی ها
شعر حافظ در مورد ذلت
مخواه ای مفلسی ذلت کش تسلیم
در نانم زمین تا چند زیر پا نشاند آسمانم را
شعر مولوی در مورد ذلت
اعتبارات آنچه دارد ذلت است
تا گهر گل کرد رفت از قطره آب
شعر فردوسی در مورد ذلت
زحرص ذلت حاجت بهیچ در مبرید
بشرم تشنه لب آبرو شدن ستم است
شعر بابا طاهر در مورد ذلت
با تکلف مرگ هم ذلت کشی است
از کف گر بگذری نباش نیست
شعر شهریار در مورد ذلت
سعی خلوت دل کن شاه ملک عزت باش
در برون در خفتن ذلت گدائیهاست
شعر پروین اعتصامی در مورد ذلت
قدر غنا چه داند ذلت پرست حاجت
بر پشت خود سوار است از وضع التجا دست
شعر خیام در مورد ذلت
ابرام بی نیازان ذلت کش غرض نیست
گر در طلب بمیرد همت گدا نباشد
شعر شاملو در مورد ذلت
ای مایل تتبع دونان چه ذلت است
دم نیست فطرتت که قفای سرین دود
شعر مریم حیدرزاده در مورد ذلت
پاک آمدیم و خاک شدیم اینچه ذلت است
انجام کار هیچکس اینجا نکو نشد
شعر اخوان در مورد ذلت
اعتباری نیست کز ذلت کشان خاک نیست
عالمی را پایمال فطرت دون کرده اند
شعر فروغ در مورد ذلت
کجا بریم غم ذلت گرانجانی
که می کشیم بیک ناقه بار محمل جمع
شعر جامی در مورد ذلت
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیست
لعنت زوضع دور زدلدار زیستن
شعر فخرالدین عزاقی در مورد ذلت
موقع شناس عصبان ذلت کش خطا نیست
می حکم شیر دارد در ماهتاب خوردن
شعر مشهور در مورد ذلت
اگر یکسال گردد خشک سالی
زبونی باشد و بد روزگاری
شعر معروف در مورد ذلت
چو رفت این سیاهی و آلودگی
نماند زبونی و فرسودگی
شعر طنز در مورد ذلت
کسی کو گنهکار و خونی بود
بکشور بمانی زبونی بود
شعر خنده دار در مورد ذلت
چنین از بهر نفست سرنگونی
فرومانده چنین زار و زبونی
شعری جدید در مورد ذلت
عیب زبونی نه لایقست،گر از خود
دفع ندانست کرد تیغ قضا را
شعری زیبا در مورد ذلت
زمستان ز مستان نبیند زبونی
و گر خود بلا بارد از ابر خونی
شعری قشنگ در مورد ذلت
بچنین زبونی دست و دل زصنایع املم خجل
که سرخسی اگرش دهم بهزار خانه ستون کند
شعرهای جدید در مورد ذلت
معراج ماست پستی اقبال ما زبونی
عمریست کوکب اشک میتابد از نگونی
شعرهای زیبا در مورد ذلت
زبونی هر چه هست و بود از تست
بساط دیده اشک آلود از تست
شعرهای قنشگ در مورد ذلت
دفتر روح چه خوانند زبونی و نفاق
کرم نخل چه دانند سپیداری چند
شعر توپ در مورد ذلت
گفتم ار بخت خفته خواهد رفت
هم زبونی و هم نگونساری
شعر کوتاه در مورد ذلت
بسیار زبونی ها بر خویش روا دارد
درویش که بازارش با محتشمی باشد
شعرهای کوتاه در مورد ذلت
چون برترین مقام ملک دون قدر ماست
چندین به دست دیو زبونی چرا کنیم
شعر در مورد ذلت
این اشک گریز پا که خونی من است
در خون من از عین زبونی من است
شعر در مورد ذلت
خارم اما برنمی دارد زبونی غیرتم
وای بر آن کس که خواهد پی سپر دارد مرا
شعر در مورد ذلت
قانع به زبونی مشو از نفس که اینجا
گردن کسی افراخت که خصم سرآورد
شعر در مورد ذلت
گل به دشمن نزنند اهل مروت، ورنه
من نه آنم که زبونی ز عسس بردارم
شعر در مورد ذلت
گردن محکم نداری پس که گفت
کز زبونی سیلی ایام خور
شعر در مورد ذلت
ز یک یک ذره سوی دوست راه است
ولی ره نیست بهتر از زبونی
شعر در مورد ذلت
ریش تو را سخت گرفته ست غم
چیست زبونی تو بابای من
شعر در مورد ذلت
ز انتظار رهیدی که کی صبا بوزد
نه بحر را تو زبونی نه بسته شستی
شعر در مورد ذلت
ز انتظار رهیدی که کی صبا بوزد
نه بحر را تو زبونی نه بسته شستی
شعر در مورد ذلت
جز آلایش چه زاید زین زبونی و سیه رائی
جز اهریمن کرا افتد پسند این خوی حیوانی
شعر در مورد ذلت
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
شعر در مورد ذلت
آنگاه که کثرتِ ذلتِ آدمی
زیر شلاقِ لذت این جلاد بیرحم
در مهمانی اسارت ، افسوس میچیند
اندوه من ، دستت را به من بده
دور از آنها به اینجا بیا
شعر در مورد ذلت
از دوستی دشمن و از دشمنی دوست
گهواره ی لذت شده چون ذلت گورم
شعر در مورد ذلت
هر بلندی که آخرش پستی است
پیش صاحب بصیرتان دارست
شعر در مورد ذلت
پستی نطق می شود معلوم
چون برآیی به بام خاموشی
شعر در مورد ذلت
قصر نظمی چنین بلند و مرا
پستی خاک آستان باشد
شعر در مورد ذلت
سرو را با قد تو هستی نیست
میلش الا به سوی پستی نیست
شعر در مورد ذلت
دشمن گرت ز پستی همت لگد زند
تو خاک راه او شو و همت بلند کن
شعر در مورد ذلت
بتا، گر گویمت بوسی ز لب ده
مگیر این بیهده گویی ز پستی
شعر در مورد ذلت
از رفعت از چه با تو سخن گویند
نشناختی تو پستی و بالا را
شعر در مورد ذلت
گریختن ز کژی و رمیدن از پستی
نخست سنگ بنای بلند مقداریست
شعر در مورد ذلت
تیره آن چشم که بر ظلمت و پستی بیند
مرده آن روح که فرمانبر پیکر گردد
شعر در مورد ذلت
سبک آنمرغ که ننشست بدین پستی
خنک آن دیده که نغنود درین بستر
شعر در مورد ذلت
چند پویی طریق پستی را؟
کن رها خوی سگ پرستی را
شعر در مورد ذلت
ز پستی می توان دریافت معراج بلندی را
سرافراز از شکستن می شود طرف کلاه اینجا
شعر در مورد ذلت
ز دست کوته مشاطه این جرأت نمی آید
مگر گردون ز پستی بشکند طرف کلاهش را
شعر در مورد ذلت
اگر بلند تباری، چه جوئی از پستی
اگر خدای پرستی، چه خواهی از اصنام
شعر در مورد ذلت
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
شعر در مورد ذلت
اگر بالا روم پستی گریزد
وگر پستی روم بالا گریزد
شعر در مورد ذلت
عاشق شده بر پستی بر فقر و فرودستی
ای جمله بلندی ها خاک در این پستی
شعر در مورد ذلت
آلوده کنی خاطر و ندانی
کالایش دل، پستی روانست