اشعار ناهید عباسی
اشعار ناهید عباسی,اشعار ناهید عباسی,شعر ناهید عباسی,دفتر اشعار ناهید عباسی,اشعار عاشقانه ناهید عباسی,شعر نو ناهید عباسی,شعر ناهید عباسی,اشعار ناهید عباسی,شعر نو ناهید عباسی,اشعار ناهید عباسی,دفتر اشعار ناهید عباسی,اشعار عاشقانه ناهید عباسی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ناهید عباسی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
مهر او
زمزمه جویبار بود
درروزهای مکرر خالی
حال
من مانده ام
و خروش یک اقیانوس
اشعار ناهید عباسی
در رهگذر چهل زمستان عمر
فقط
یک خاطره ی برفی
ذهنم را
هرچند به تلخی
روشن می کند
و آن
روزی بود
که قدم هایم را
بر روی برف های بکر
تا کنار گور یک دوست
شماره می کردم
شعر ناهید عباسی
صدای پاییز بود
و آغاز بستن پنجره ها
کوچه تنها می شد
با سوت های بی وقت عشق
و تدارکی ازلی
در کار بود
تا حادثه ی عشق
در برخوردی ساده
میان بادهای گیج پاییزی
چشمان ما را تر کند .
دفتر اشعار ناهید عباسی
من
از میان واژه های زلال
دوستی را برگزیده ام
آنجا که
برف های تنهایی
آب می شوند
در صدای تابستانی
یک دوست .
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
باز است
در تمنای نسیم
پنجره ای
و به گوش می رسد
آواز خوش زنجره ای
که حضور کوچک خود را
به جهان می بخشد
شعر نو ناهید عباسی
پرده
کناری ایستاده است
و سرخی آسمان دی ماه
نوید برف می دهد
و هراسی نامعلوم
چیزی شبیه حس مرگ
دلم را می انبارد
تقویم را بر می دارم
و تاریخ تولد لاله صحرایی را
به خاطر می سپارم
شعر ناهید عباسی
کاش می دانستی
ما را مجال آن نیست
که روزهای رفته را از سر گیریم
و لحظه های بی بازگشت را
تمنا کنیم .
اشعار ناهید عباسی
کاش می دانستی
فردا چه اندازه دیر است
برای زیستن
و چه اندازه زود
برای مردن
و همیشه واژه ای است پر فریب
شعر نو ناهید عباسی
کاش می دانستی
یک آلاله را فرصت یک ستاره نیست
و به ناگاه بسته خواهد شد
پنجره های دیدار
در اجبار تقدیر
کاش می دانستی .
دفتر اشعار ناهید عباسی
صدای پاییز بود
و آغاز بستن پنجره ها
کوچه تنها می شد
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
چشمانت را
پر از بهانه ی زیستن خواهم کرد
با شکوفه های تک درخت خانه ام
اشعار ناهید عباسی
برایت خواهم گفت
که:
یقین راه درازی است
و گاه
به کوتاهی یک آه .
شعر ناهید عباسی
دلم
از مهر او
تار عشق می بافد
از شوق دیدارش
شعر
خواهم آویخت
دفتر اشعار ناهید عباسی
مهربانترین نگاهش را
بر دیوار دل
گرمترین کلامش را
بر گوش جان
تا در زمستان فاصله
کور نماند اجاق خاطره
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
خاطره اش
همراه باد صبا میاد
تا در حافظه ی آینه
بر گیسوان جوانی ام
شکوفه ی نارنج بنشاند
شعر نو ناهید عباسی
پرواز پرندگان
در آبی آسمان هر کجا
چشمانم را
کودکانه به دنبال می کشد
شعر ناهید عباسی
روحم را
در خواهش گنگ پریدن
خوابهای شبانه ام را
تفسیر می کند
اشعار ناهید عباسی
کسی چه می داند
شاید دستهایم
تقدیر بالهای پرواز است
که هنوز چیزی از اوج
به خاطر دارد
شعر نو ناهید عباسی
چه خوب بود
تابستانهای کودکی
وقتی
کرم های ابریشم را
به مهمانی برگ های توت می بردیم
دفتر اشعار ناهید عباسی
در ولنگاری روزهای بلندش
هر روز کمی قد می کشیدیم
یادش به خیر
پاهای خاکی و پاشویه های حوض
یادش به خیر
حرفهای همسایه و آفتاب و فراقت
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
در تنهایی شبهای دراز
در میان خیمه های خوشرنگ خیال
گشتم پی راز قصه ها
تا رسیدم
به مردان ماهیگیر قرون
که با تنهایی و فقر فزون
اسطوره ی پری دریایی ر ساخته اند
اشعار ناهید عباسی
نقش ماه
که پیچ و تاب می خورد
بر پهنه ی دریا
چرخه ی سیال خیال را
به نسیم می سپارم
و ترانه ی خزه آلودم را
با ته نشین یادی
برای خواب مرغان دریایی
زمزمه می کنم
شعر ناهید عباسی
شبهای دراز زمستان را طاقت می آورم
و در تنهایی بی ترانه ی خویش
به جای گریه و بهانه
به قندیل های خاطره دل خوش می کنم
دفتر اشعار ناهید عباسی
اما بهار که از راه می رسد
پای هر درخت پر شکوفه ای
در باور فاصله ها
ابر بغضم هم نوای باران می شود …
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
چشمانت را
پر از بهانه ی زیستن خواهم کرد
با شکوفه های تک درخت خانه ام
در هر بهار
و برایت خواهم گفت
که یقین
راه درازی است
و گاه
به کوتاهی یک آه …
شعر نو ناهید عباسی
امروز
وقتی باران
موسیقی خود را
به پایان برد
درون ناودان حیاط
من چنان لبریز شدم
که روحم
رنگین کمان بست
میان خلوت اتاق
شعر ناهید عباسی
گیرم
که چیزی نمانده
به آخر خط
که خطی نیست
جز باور گیجی
از یک ادامه ی ناپیدا
و نشاندن عکسی
بر طاقچه های
ابدیت
حال که مرگ
ناخواسته
هر روز قدمی به سوی ما می آید
اشعار ناهید عباسی
همیشه باد
با حضوری نرم
میان ما ایستاده بود
و حال
از جمع ما
تو رفته ای
و باد
همچنان می وزد
بر خاطرات
بی زوال
شعر نو ناهید عباسی
باز است
در تمنای نسیم
پنجره ای
و به گوش می رسد
آواز خوش زنجره ای
که حضور کوچک خود را
به جهان می بخشد
دفتر اشعار ناهید عباسی
معصومانه
در باور رستگاری
نماز صبر می خوانم
بر سجاده ی روزها
و
تمنای آفتابگردان را
می بافم
بر گیسوی
بلند شبها
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
خواب دیده ام
مسیح دیگری در راه است
تا کوله بار آدمیان را
از آلاله ها و عدالت پر کند
اشعار ناهید عباسی
عکس ماه
افتاده در برکه
عکس دو کودک نیز
ماه مال آنهاست
شاید که در خیال
شعر ناهید عباسی
به مارای خود پرتاب شدن
احساس مقدسی است
که روح می نشیند
پای پنجره ی خلقت
و عاشقانه می نگرد
بارش باران را
بر
ریشه ی درخت
تا در اجبار سبز حیات
بر تنه اش
قارچها
بی ریشه برویند
دفتر اشعار ناهید عباسی
و زندگی
ادامه می یابد
در حنجره ی مردی
که عشق را فریاد می کند
در کوه تنهایی
و دست زنی
که چراغ یادی را
می برد به
تالار آینه ها
تا بیاویزد چلچراغی
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
دشتی فراخ
آسمانی پر ستاره
و سوسوی احساسی ازلی
بسان درخشش چشمان گرگی گرسنه
می کشاند مرا
به سوی باور شفاف معجزه
آنجا که
حقانیت رسولی
در پناه تارهای تنیده بر غاری
روح را
بر فراز پلی از اشراق
پرواز می دهد
شعر نو ناهید عباسی
دیروزها را
باد برده است
و فرداها
آمیزه ای است
از امید
و تصور مبهم یک خوشبختی
شعر ناهید عباسی
کدام راه است
که پای خسته را نشناسد
کدام کوچه
خالی از خاطره است
و کدام دل
هرگز نتپیده
به شوق دیدار
اشعار ناهید عباسی
بیا
تا برایت بگویم
از سختی انتظار
که چگونه
در دیده های بارانی
رنگ هذیان به خود می گیرد
شعر نو ناهید عباسی
دستهایم را
از اشک
برکه ای ساخته ام
و در آینه اش
چشمانم را
آماده ی تسلیم دیدم
دفتر اشعار ناهید عباسی
بی باوری مرگ بود
که جای خود را
به
باور فراق می داد
در حزن تفته ی غروب تابستان
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
و زندگی
به خاطر چشمانی
عزیزتر از زندگی
ادامه می یافت
اشعار ناهید عباسی
و ما
جوانی را بدرقه کردیم
در شتاب بی صدای زندگی
و در نیمه راههای زیادی ماندیم
با دلتنگی های نفس گیر
شعر ناهید عباسی
وقتی
در شهاب یادی
ظلمت شبهای بی ستاره می شکند
و با تکرار حرفی
نبض دیرینه ی عشق تندتر می زند
به گلگشت خاطرات چهار فصل می رویم
دفتر اشعار ناهید عباسی
نیمه نانی را
با هم
دو نیمه کردیم
بی آنکه
سخن از برادری گفته باشیم
تا
تعبیر رقص گندمزار باشد
در فضیلت خوابها
و نگاه خود را
پرواز دادیم
به دنبال هر پرنده ای
تا در مسیر آن
زندگی را سرابی نبینیم
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
جوانترین خاطره ام
ساعتی پیش بود که دستش را در بشارت دیدار
در فردایی نامعلوم تکان داد و رفت
سنگی فرو افتاد
در گرداب خاطره ها
شعر نو ناهید عباسی
آمد با شاخه ای در دست از باغ اساطیر و گونه ای تر از مفهوم خلقت و برایم تقویمی آورد
که در آن هزاران شمع با هزاران رنگ وحدت نورانی خود را
خواب دیده بودند در انتظار روز بلوغ بشر
شعر ناهید عباسی
به وعده ی دیداری غبار غم از آینه ی دل پاک می شود
و چشمه ای اشک از چشمان یخ بسته
به سوی تجربه ای دیگر سرازیر می شود
اشعار ناهید عباسی
کرانه ی درکت بیکرانه می شود
در التهاب لحظه ای که راز بی قفل تضاد گشوده می شود
و تو از ضرورت ظلمت می رسی به فهم نور
و از ناخوشیها به شکر عافیت
شعر نو ناهید عباسی
بر روی درختی
کندم نشان عشق
شیرابه ای آمد برون
نشان جان عشق
شرمنده
به راه خود رفتم
دفتر اشعار ناهید عباسی
در جستجوی فصل چهارمی
به نام کمالیم در مسیر زندگی
تا بیهوده نباشد کودکی جوانی پیری
همچون سالی
با چهار فصل خویش
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
چه شاعرنه است وقتی شمع به پایان خود می رسد
بی حضور گل و پروانه و شاعرانه تر
چشمی که می گرید بر یقینی ملتهب
از حریق ریزه باورها
اشعار ناهید عباسی
حیف نیست
توت تابستان
رویا شود
در انقراض این درخت
شعر ناهید عباسی
حیف نیست
ماهی
دریا را باور کند
در تنگ بلور
دفتر اشعار ناهید عباسی
حیف نیست
بسته شود
پر پروازی
در کنج قفس
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
مهر او
زمزمه جویبار بود
درروزهای مکرر خالی
حال
من مانده ام
و خروش یک اقیانوس
شعر نو ناهید عباسی
چه بسیار
که در یک قدمی
همه چیز خراب می شود
و تحقق آرزویی
یکسر سراب
شعر ناهید عباسی
چه بسیار نهال شوقی
به یک صاعقه
خاکستر می شود
و امید ثمری
نقش بر آب
اشعار ناهید عباسی
زندگی
این عریان ترین
همواره
دستان ما را می طلبد
تا در تابش نور
به ردیف شمعدانی ها
پرده را کنار زنیم
و برای چینه ی منتظر کبوتران
دانه بپاشیم
شعر نو ناهید عباسی
تنگ غروب است
و دلتنگی
بسان حزن گویای حیاط مدرسه ای تعطیل
روح را
به سوی غربت مجهولی می خواند
دفتر اشعار ناهید عباسی
هزاران کلام ناگفته
در هجوم
یادها
به یک آه … بدل می شود
تا شمع گونه
از فراز خویش
فرود آید
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
زندگی
یافتن رابطه هاست
و رسیدن به شعوری یکدست
تا نیاز نارنج
سرخی سیب
تا بوییدن گل
خراش خار
تا که دستچین نشود
فهمیدن
تا که زندان نشود باورها
اشعار ناهید عباسی
باید
راه را
به شاهراه تبدیل کرد
و مهربانی را
به رسالتی روزمره
تا پناه عابرانی باشد
که در نجابت یک چرا
سرگردانند
شعر ناهید عباسی
باید
در بیکرانگی وجود
لذت تر شدن از شبنمی را یافت
و آن وقت
در زلال نگاهی
عمری به تماشای دوستی نشست
دفتر اشعار ناهید عباسی
کوک می شود
رویای تار
در عطش زخمه ی دستی
و من
خوب می دانم
در هوای چه کسی
کوک کنم تارم را
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
ترانه ام را
به خاطر بسپار
که ایهام خوشی است
از ایهام زمزمه های پاییزی
تا بعد از من
بخوانی آن را
در راههایی
که
با هم از آنها عبور نخواهیم کرد
شعر نو ناهید عباسی
دلم
از مهر او
تار عشق می بافد
شعر ناهید عباسی
صبوری شب
به پایان می رسد
در طلوع خورشید
تا پر شود
پیاله ی نرگس
از صبح
و دل من
از زندگی
اشعار ناهید عباسی
غافلگیر عشق
سر به هوا می شود
با نگاهی
به بی قراری دریا
و منآن روز دیدم
قلب دخترک لیلی
می تپید
در میان
گیسوان بید مجنون
شعر نو ناهید عباسی
خورشید
از پس ابرها
سبد خالی آفتابگردان را می نگرد
که در انتظار فردا
دل به رویای آفتاب سپرده است
دفتر اشعار ناهید عباسی
تلاطم واژه ها
موج در موج
شعر می شود
در ساحل خیال
زمانیکه
شاعر
آرام دریا را می نگرد
اشعار عاشقانه ناهید عباسی
روز
به پایان می رود
با دغدغه های بی نام
در نارنجی هر غروب
و باز
سفره ی ماه
تکه ای نان و امید
و لحافی بر سر
تا فردای دگر