شعر در مورد پند و اندرز
شعر در مورد پند و اندرز ،شعر درباره پند و اندرز،شعر درباره پند اندرز،شعر پند و اندرز،شعر پند و اندرزی،شعر پند و اندرز سعدی،شعر پند و اندرز از سعدی،اشعار پند و اندرز،شعر درباره پند و اندرز،شعر های پند و اندرز،شعر در مورد پند و اندرز،اشعار پند اندرز،پند و اندرز در شعر،اشعار پند و اندرزی،شعر های پند و اندرزی،اشعار سعدی پند و اندرز،شعر درباره پند اندرز،شعر های پند اندرز،شعر های کوتاه پند اندرز،شعر پند اندرز،پند و اندرز در قالب شعر،پند و اندرز شعر
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد پند و اندرز برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار
شعر در مورد پند و اندرز
تجربه میوه ای است که آن را نمی چینند مگر بعد ازگندیدن
شعر درباره پند و اندرز
اگر دروغ رنگ داشت؛
هر روز شاید،
ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،
و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.
شعر درباره پند اندرز
روزگار تو دگر گردد و کار تو دگر
که ز روز بد تو بر تو شدم یاد آور
ای تو در دیده ی من ابهی من نور بصر
همه اعضایت تغییر کند پا تا سر
شعر پند و اندرز
شــادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
شعر پند و اندرزی
پیام ترا دیدم سیر خندیدم
از ظلم بیداد زمانه دلگیر رنجیدم
پند اندرز ترا من نکردم گوش
چون درس عشق ترا دیر فهمیدم
شعر پند و اندرز سعدی
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
شعر پند و اندرز از سعدی
اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛
عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.
اشعار پند و اندرز
نه دگر مدح کند کس لب لعلت به شکر
نه دگر ماند قد تو به سرو کشمر
چشمت آن چشمست اما نبود چون عبهر
سینه ات سینه ی قلبست ولی کو مرمر ؟
شعر درباره پند و اندرز
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یــــارانِ عزیز، آن طـــرف بیــشترند
شعر های پند و اندرز
پند و اندرز پدر درس حقیقت طلبی
تو نما دفتر جانت و اجابت که مجال
شعر در مورد پند و اندرز
هر کسی جای خویش میداند
پند و اندرز دیگران بیجاست
اشعار پند اندرز
بشاهی برو آفرین گسترید
وزین پند و اندرز من مگذرید
پند و اندرز در شعر
اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند،
همیشه می توانستند تنها نباشند.
اشعار پند و اندرزی
خار آهن نکند دفع هجوم از سنگر
نه دگر کس به هوای تو ستد در معبر
که تو باز ایی و برخیزد و گیردت به بر
خادم و حاجب او عذر تو خواهد بر در
شعر های پند و اندرزی
تـــا توانی رفع غم از خـــــاطـــری غمنــــاک کـن
در جهـان گریاندن آسان است، اشکـی پاک کن
اشعار سعدی پند و اندرز
تو شنو از مهدیا اندرز و پند
تا که گوید نکته هایی بر تو چند
شعر درباره پند اندرز
بسی پند و اندرز بشنید و گفت
کزین پس نباشد مرا جنگ جفت
شعر های پند اندرز
مگر بشنوی پند و اندرز من
بدانی سر مایه و ارز من
شعر های کوتاه پند اندرز
بگفت این و گویا زبان برگشاد
همه پند و اندرز او کرد یاد
شعر پند اندرز
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.
پند و اندرز در قالب شعر
پند و اندرز شعر
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم.
شعر در مورد پند و اندرز
دل به دنیای دون مَنِه هرگز
بشنو: کــُلُّ مَن علیها فــان
شعر درباره پند و اندرز
اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،
حبس نمی کردیم.
شعر درباره پند اندرز
ذره ذره هــر چه بـــود از من گرفت
دیـر دانستم که گیتی رهزن است
شعر پند و اندرز
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند.
شعر پند و اندرزی
لـازمه ی عاشقیست رفتن و دیــدن ز دور
ور نـــه ز نزدیک هم رخصــت دیدار هست
شعر پند و اندرز سعدی
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند.
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛
تا دیگران از سر جوانمردی،
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند.
اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،
اگر همه ثروت داشتند.
شعر پند و اندرز از سعدی
سرگشته چو پرگـار همه عمر دویدیم
آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم
اشعار پند و اندرز
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند،
و زندگی، بی ارزشترین کالا بود.
ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید.
شعر درباره پند و اندرز
دلا بســـوز که سوزِ تو کارها بکند
نماز نیمه شبی دفعِ صد بلا بکند
شعر های پند و اندرز
اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری… بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم …
اگر عشق نبود؛
شعر در مورد پند و اندرز
از ازل تا به ابد پرسشِ آدم این است
دست بر میوه ی حَـــوّا بزنم یا نزنم؟!
اشعار پند اندرز
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم.
پند و اندرز در شعر
یک نقطه بیش، فرقِ رحیم و رجیم نیست!
از نقطــه ای بتــرس که شیطـانی ات کنند!
اشعار پند و اندرزی
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند.
شعر های پند و اندرزی
من ندانم کیستی یا از کجایی، چیستی؟!
اخم اگر کردی یقین دانم که از ما نیستی!
اشعار سعدی پند و اندرز
زحمت چه می کشی پیِ درمانِ ما طبیب؟!
مـا بِـــِه نمی شویم و تو بـــدنام مـی شوی!
شعر درباره پند اندرز
نه شهرو دیدن و نه خویش و پیوند
نه اندرز نکو نه راستی پند
شعر های پند اندرز
سپهدار پس گستهم را بخواند
بسی پند و اندرز با او براند
شعر های کوتاه پند اندرز
پذیرفته ام پند و اندرز او
نیابد گذر پای از مرز او
شعر پند اندرز
پذیرفتم این پند و اندرز تو
فزون زین نباشم برین مرز تو
پند و اندرز در قالب شعر
تبه گردد این پند و اندرز من
به ویرانی آرد رخ این مرز من
پند و اندرز شعر
ز لشکر جهاندیدگان را بخواند
بسی پند و اندرز نیکو براند
شعر در مورد پند و اندرز
ز لیکن مرا شاه ایران قباد
بسی اندرین پند و اندرز داد
شعر درباره پند و اندرز
چو اندرز بنوشت فرخ دبیر
بیاورد و بنهاد پیش وزیر
شعر درباره پند اندرز
قضا بر من برفت و بودنی بود
از این اندرز و زین گفتار چه سود
شعر پند و اندرز
همه اندرز من به تو این است
که تو طفلی و خانه رنگین است
شعر پند و اندرزی
ز حق اندرز حق گویم همیشه
ز حق دانم همه اسرار و پیشه
شعر پند و اندرز سعدی
گفت با قاضی و پس اندرز کرد
بعد از آن جام شراب مرگ خورد
شعر پند و اندرز از سعدی
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مبــاد از ما که بـدی رسیده باشد
اشعار پند و اندرز
آن چه را عقــل به یک عمـر بدست آورده
دل به یک لحظه ی کوتاه به هم می ریزد
شعر درباره پند و اندرز
از سوزِ محبّـــت چه خبــر اهـلِ هـــوس را؟!
این آتشِ عشق است نسوزد همه کس را!
شعر های پند و اندرز
چون من به نفسِ خویشتن این کار می کنم
بر فِعــــلِ دیگــــران به چـــه انکــــار می کنم؟!
شعر در مورد پند و اندرز
خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلی
خانه ی ما اندرون ابــر است و بیرون آفتاب
اشعار پند اندرز
مهربانی صفت بارز عُشّاقِ خداست
یادمان باشد از این کار اِبـایی نکنیم
پند و اندرز در شعر
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیـی که نیستم
اشعار پند و اندرزی
دست و پایی می توان زد بند اگر بر دست و پاست
وای بر جــــان گــرفتـــــاری که بنـــدش در دل اسـت
شعر های پند و اندرزی
شب تا سحر می نغنوم و اندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد می روم کز کف عنانم می رود
اشعار سعدی پند و اندرز
فرض است نیازموده را پند
و آگاه نمودنش ز اسرار
شعر درباره پند اندرز
زاهدی دوش دعوتم می کرد
بعد پند و نصیحت بسیار
شعر های پند اندرز
چون کتابی است صورت عالم
کاندرویست بند و پند بهم
شعر های کوتاه پند اندرز
صورتش بر تن لئیمان بند
صفتش در دل حکیمان پند
شعر پند اندرز
چنین گفتند پیران خردمند
که آموزند ازیشان دانش و پند
پند و اندرز در قالب شعر
پندش دادند و پند نشیند
گفتند فسانه چند نشیند
پند و اندرز شعر
این پند من از نقش ازل هیچ جدا نیست
زین نقش بدان نقش ازل فرق ندانیم
شعر در مورد پند و اندرز
گفتی چه دهی پند و زین پند چه سود است
کان نقش که نقاش ازل کرد همانیم
شعر درباره پند و اندرز
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریـــــشان حــــالی و درمـــــانــدگی
شعر درباره پند اندرز
زاد فردای خود امــــروز از اینجـــا بـــــــــردار
این نه راهیست که هر روز توان آمد و رفت
شعر پند و اندرز
تکیه بر پیوند جسم و جان مکن “صائب” که چرخ
این چنین پیونـــــــدها کرده است بسیاری جـــدا